شاه مال بابادی
غرض نقشي است كز ما بازماند كـه هستي را نمـيبينم بقائي
به روایتی گویند ، سید ابراهیم، فرزند سید محمد ملقب به پرهیزگار یکی از امامزادگان معتبر منطقه گرمسیری بختیاری است. این امامزاده در میان عوام و معتقدین خود، به شاهزاده ابوالقاسم و یا شاه گردن بلند ویا شاه مال بابادی شهرت دارد. بقعه متبرکه آن امامزاده در منطقه گرمسیری بختیاری نشین ودر روستائی موسوم به شاه آباد و در حومه شهرستان لالی قرار دارد. این روستا بیش از یکصد خانوار جمعیت دارد که همگی از سادات هستند و به شغل دامداری و کشاورزی اشتغال دارند
« درتذکره بر جای مانده از اخلاف این خاندان که رونو شتی از تذکره اصلی است و در سال 701 هجری قمری تألیف یافته است متن تذکره وجود اسلام را در منطقه بختیاری در زمانی نزدیک به 1200 سال پیش، انکار نمی کند، اما وجود بزرگان گبر یعنی فرماندهان زرتشتی مذهب مورد تأیید تذکره است. بنابراین به طور قطع و یقین و به استناد همین تذکره ای که در دست است همه مردم منطقه مسلمان نبوده اند و اینکه چگونه اسلامی نیز مطرح بوده است،بدرستی نمی دانیم. یحتمل، آئین تشیّع، نمی توانسته حضور قدرتمندی یه مثابه یک مذهب فراگیر و حتی حداقل آئینی مطرح باشد. آنچه از مطالعه تذکره برمی آید تنها وجود معدودی انسان شیفته خاندان نبوت که مترّصد فرصتی جهت اظهار وجود بوده اند. لذا مذهبی به نام شیعه تا قبل از ورود موکب همایون امام همام، هشتمین اختر تابناک آسمان هدایت و ولایت حضرت امام علی بن موسی الرّضا(ع) در بختیاری یا بهتر بگوییم سرزمینی که هم اکنون آن را بختیاری می نامیم، وجود نداشته است.
طبیعی است شبکه وسیعی از امامزادگان یا مبلغین دین اسلام همزمان یا پس از شهادت امام هشتم(ع) بنا به زمینه های قبلی و استقبال بعضی طوایف، جهت ترویج مذهب شیعه و یا علیه خلفای جور، به این سرزمین که معقلی منبع و به خاطر صعب العبوری کوه ها و دره های سخت گذر عمیق و جنگلهای انبوهش که پناهگاه محکم و استواری بوده است، به این منطقه آمده باشند و همگی به قیادت برادر بزرگتر خود سید محمد پرهیزگار دست به یک سلسله مبارزات طولانی و فرساینده علیه خلفای عباسی زده باشند. اما اینکه چه وضعی پیش آمده که نتوانسته اند نظر علویان طبرستان که منطقه ای مشابه پیش روی داشته اند یک سلسله پایدار حکومتی تشکیل دهند، ظاهراً باید علت را شهادت بعضی و درگذشت نابهنگام پاره ای دیگر از آنان دانست. خود سید محمد دائماً فی مابین خراسان و بطحا در مسافرت بوده و ما نمی دانیم با چه سرنوشتی جان عاریتی و مقدس خود را تقدیم دوست کرده است. به هر حال سید محمد به هر یک از یاران و ارقاب خود از قبیل سلطان ابراهیم، احمد فذاله، سلیمان احمد، احمد بلد و احمد ابدال و سایرین مأموریتی ویژه داده است. حاصل مبارزات وی استقرار مکتب تشیع به عنوان یک مذهب فراگیر در منطقه بختیاری بوده است. طبق روایت تذکره سید محمد پرهیزگار در بختیاری معروف به شاه خراسان است. بختیاری ها او یا پسرش را شاه مال بابادی و نیز شاه گرن بلند می خوانند.» (فریبرز فروتن)
حکایت شیخ محمد رضا باد آورده
آقای اسکندر خان عکاشه بابادی درکتاب باارزش خود در این خصوص حکایت دیگری دارد و می نویسد: شيخ بادآورد همان شيخ محمدرضاي سابقالذكر است كه حضرت امامالمتقين امام رضا عليه للآفالتحيته و الشينا مشاراليه را مخاطب به شيخ بادآورد فرمودند و شيخ محمدرضاي بادآورد به سه يا چهار پشت نسلاً بعد از نسل به مكاشفه اين محصن ازدی{= این پاک دامن} از اصحاب خواص حضرت رسول (ص) كه در جنگ طليحته بن خويلد اسدي كه داعيه نبوت داشت در سال دوازدهم هجري شهيد شد ميرسد... مأمون كه از جمله خلفاي بنيعباس و در تواريخ شرح خلافتشان مفصلاً نگارش يافته و سال دويست و يك هجري از مدينه طيبه حضرت رضا (ع) را احضار داشتند براي اينكه بعد از خودش امور خلافت را به كف{با} كفايت او واگذار{د}. آن اوقات حضرت با جمعي از خواص اصحاب و احباب و خدم از وطن مألوف حركت براي جلوس، محمره و شهر شوش همه جا طي منازل نموده تا رسيدند در قشلاق ايل و اويماق بختياري و نقطه [اي] كه الآن مشهور است به شاه خراسان، از قرار معلوم چند روزي حضرت در آن سرزمين اقامت گزيدند، يكي از اصحاب در آنجا وفات مود كه اليحال نيز مقبرهاش موجود و معلوم است. و گنبد مرتفعي دارد كه الواري كه در مجاورت او مسكن دارند وقتي كه سوگند ياد ميكنند ميگويند به شاه گردن بلند ]معروف به شاهزاده ابولقاسم در شهرستان فعلی لالی [كه فلان مطلب نشده آنجا كشف كرامات بينهايت از حضرت نقل ميكنند. از آن جمله درخت سدري كه الوار او را كُنار مينامند... اليحال همان درخت مشهور هميشه سبز و خرم است. او را كُنار مرحبا ميخوانند به اين جهت كه وقتي كه حضرت فوق وارد نشده بود و چون كسالت داشتند درختي كه سايهدار باشد محافظت آفتاب كند نبود،
حضرت نشسته به سنگي تكيه فرمودند خوابش در ربود. اين درخت مذكور از كوه مقابل به اين زمين مسطح تا مسافتي بعيد بود. از جايي طبيعي كنده شد و بر بالين حضرت سبز و غرس گشت{= نشانده شد}هم اكنون آن كوه را يشانگاه مينامند. چون حضرت از خواب بيدار شد، اشاره به درخت فرمودند از كجا آمدي؟ از آن وقت اين درخت مشهور{شد}به{و ازمیوه}او ميخورند و سادات آن ناحيه ميگويند اگر زني اولادش نشود يا نماند از اولاد شيخ بادآورد تمنا مينمايند. و او چند دانه از اين درخت ميوه به چيند و به آنها بدهد شب جمعه يا پنجشنبه مرد با زن نزديكي كند به صدق نيت خودشان اولاد برايشان موجود ميشود و سادات آن ناحيه كه اكنون مشهور به پيرشاهاند و استمراري از تمام طوايف هفت لنگ و غيره دارند و اعتقاد تام به پيران شاه دارند و اين تفاصيل در شجرهنامه و توقيعات همان سادات ثبت و ضبط است، و بعد حضرت از آن مكان كوچ نموده به اندازه دو فرسنگ قطع مسافت فرموده رسيدند، به ايل و حشم همان شيخ محمدرضاي معروف و آن مكان موسوم است به گِل خُنك با دره و اين گِل خُنك درختي است كه اليحال نيز سبز و خرم است. گِل خنك درخت بن است كه وَن، ميگويند و ميوه دارد از جنس وَن قدري ثمرش خُوردتر و نرمتر از وَن است و نهايت چرب و پر روغن و به زبان تركي ثقظ ميگويند و اين درخت به لفظ لري و دو فرسنگ مانده به اين زمين رودخانه جاري است كه او را رودخانه طُولكْ{= تلک باغ شهو} و مشهور به آب بابا احمد است كه بنهوار خليل خان والي حكمران بختياري به طرف رود واقع{شده} است.
خلاصه شيخ محمدرضا ورود حضرت را استماع کرده {= شنیده بود}محض استقبال موكب عالي در پشت درخت مذكور كه عبور حضرت را از آن طرف ميدانست، مخفي گرديد. حين ورود موكب حضرت غفلتاً از پشت درخت خود را ظاهر ساخت و سلام نمود، ايام{= پراکندن} انام{= خلق} بعد از جواب سلام فرمودند يا شيخ{ و} حضرت را به مهماني دعوت نمود و مستدعياتش{= چالاک و چابک }جبه{= باپیشانی کشاده} اجابت مقرون گرديد و حضرت پياده شدند.
خيمه و خرگاه{= جا و محل وسیع } را بر پاي داشتند، يك زوج گاو نر شيخ از جهت پذيرائي ميهمانان ذبح نمود كه به آن گاوها زراعت ميكرد، و چند مَني گندم هم به خُدام سپرد كه كوفته از براي طبخ حليم ترتيب دهند.
يكي از خدام حضرت عرض نمود كه شيخ بادآورد گاوهاي خویش{= خیشی} خود را از براي تهيه مهماني كشته است و مشغول به طبخ حليم است. حضرت را از صداقت و صافي ضمير شيخ بسيار خوش آمد. و به احضار شيخ فرمان داد وقتي كه شيخ به حضور مبارك حاضر شد، تبسمكنان فرمودند يا شيخ چرا گاوهاي كاري زراعي خود را كشتي، عرض كرد: (سر كه نه در راه عزيزان بود......) فرمودند: فردا چرمهاي گاو و استخوان آنها را حاضر كنيد، بدون آنكه بشكنند و يك دانه كشكول در آن وقت به دست مبارك به شيخ عنايت فرمود كه آن غذا مطبوخ را با اين پيمانه قسمت كنيد كه تمام خدم و جماعت را كافي است و كشكول را هم به شما بخشيدم كه هنگام طبخ غذا پيمانه شما باشد و هر كس از اين پيمانه مشروب و مأكول شود و هر چه ميهمان براي ما رسيد همه را كافي است، اگر غذا زياد آمد به سگ بخورانند كه تمام آيد. از اين عطيه {= انعام }بينهايت مسرور گرديد و رفت و فردا حسبالامر حضرت عظام، منعشه گاوها را تمام به حضور امام عليهالسلام حاضر نمود اگر چه خود شيخ ميدانست كه نسلاً بعد نسل به عكاشه كه يكي از رؤساي قبيله عرب است منسوب ميشود. و اصحاب رسول صلي الله عليه و آله است و حضرت رضا (ع) محض يادداشت حضار با عصاي مبارك اشاره به عظام و پوست گاوها فرمود كه برخيزيد، گاوهاي عكاشه از ظهور اين امر خارقالعاده و بر ثبوت و رسوخ حضار افزوده گرديد. گاوها بلاتأمل برخاستند با صحت جسماني يكي از گاوها قدري ميلنگيد، به شخصي از اصحاب فرمود برو دست به شانه گاو بكش تا صحيحالاعضاء شود. چنين كرد. فوراً بهبودي حاصل شد و آن شخص را آقا برميخوانند كه مقبره او نيز همان حوالي است، ولي معلوم نيست چند روز بعد از اين واقعه وفات كرده است. آن وقت دعائي از اسماء الله خوانده به شيخ دميد و فرمود شما بايد بعد از اين گوشت گاو نخوريد و به اولاد خويش هم سفارش نمائيد كه نخورند تا اينكه آب دهن شما رفع مرض گاو كه [به] مرگ گاو مشهور است بكند و اين مسئله تاكنون در قبيله ما دائر است، هر كدام از اولاد اين فاميل كه رغبت به خوردن گوشت گاو نكنند دمشان جهت مرض گاو نافع است، {امام رضا ع} يك ثوب{= جامه} پيرهن نيز به شيخ عنايت فرمودند كه پارچه او از برديماني است و يك رقم هم به خط مبارك نوشته عنايت شد كه شيخ بادآورد در جزو خدمه و احباب به شمار آيد و تا اين زمان كه سنه هزار و سيصد و سي و دو است آن پيرهن در خانه يكي از پسرهاي مرحوم خانلرخان كه از اين دودمان شيخ است، محفوظ است و اين پيرهن مذكور مشحون و منقوش از كلمات و دعوات و آيات قرآني با خط كوفي نوشته شده است. و رقم نيز ميان ورثه شيخ باقر خان نامي از سلسله شيخ باقر خان و شيخ مهدي خان، كه در طهران ساكن بودهاند و اين فاني چند بار كه به طهران مسافر شدم، آنجا تحقيقات به عمل آوردم، تا اينكه آن خانواده را پيدا كردم و جهد نمودم بلكه رقم را بياورند زيارت كنم آنها به طفره گذرانيدند و نشان ندادند. محرومان مبروران{= روانشادان } ميرزا محمد خان، محمدرضا خان و لطفعلي خان كه اعمام {= عموی} فاني {= نا پیدا}بودهاند چند سال قبل از بنده كه به طهران سفر نمودند، و ايل بزرگي هستند و همه با قسمتبندي مشخص از خانواده عكاشه تيرهاي بابادي عكاشه مستمري ساليانه دارند كه وصول مينمايند، رقم را عيناً ديده و زيارت كرده بودند و كشكول هم تا چند پشت در ميان اولاد و فاميل شيخ بادآورد موجود بود ولي بعد از مدتي معلوم نشد كه به دست كه افتاد و چه شد، به هر صورت از ميانه نابود و مفقود گرديد و اين قبيله و عشيره بنده كه امروز به بابادي موسوم و منسوب ميشود، از نسل همان شيخ بادآورد هستند. اين بادآورد از كثرت استعمال الفاظ لري به بادي و به تدريج و مرور دهور{= زمان} بابادي شد كه همين بابادي حاليه است و اين سلسله و قبيله به تبادي ازمنه{= به مرور زمان و بادیه نشینی}دو شعبه شدند... يك شعبه موسوم به بابادي عكاشه كه همان عكاشه عرب باشد، و به زبان الوار كاوشه ، ]دارنده گاو سیاه[ ميخوانند و شعبه ديگر عالي انور و راكي و مُلمي{= ململی} و غيره است و فاميل بنده از بابادي عكاشه محسوب ميشوند. و اجداد و آباء فاني بر عموم طوايف بابادي از سابق رئيس و فرمانروا بودهاند و عموم قبيله به عقيدت صافيه و صداقت كافيه مطيع و منقاد شدند، در اين هنگام نشيمن ايل بابادي جاسون {جاستونشه} شد و حوالي آنِدكا{اندیکا} بوده است و پس از شيخ بادآورد، به چند پشت ديگر كه از جمله شيخ مهدي خان و شيخ عبدالله و چند نفر ديگر از اين سلسله را تا عهد شيخ باقر كه به لقب خاني نائل شد، حالات و كردارشان درست معلوم نيست و كسي به ياد نداشت. شيخ باقر خان كه پسر شيخ محمدرضاي ثاني يا ثالث باشد، مردي شجاع و زبردست و سواري دلير و قوي پنجه، ميتوان گفت در بختياري نظير نداشته و چنان اتفاق افتاده است. زماني كه مابين چهار لنگ و هفت لنگ عداوت حاصل و نائره قتال و جدال مشتعمل بود، فيالجمله پس از جنگي كه امتدادش به هفت شبانهروز به درازا كشيد، عبدالخليل آقا كه يكي از اجداد خوانين معظم و سرداران اعظم و حاليه بختياري است ما كه فعلاً هفت لنگ و چارلنگ بلكه تمام ايران را مُسخر و منقاد نمودهاند، مقتول نمودند، شرح اين واقعه را مفصلاً در تاريخ بختياري حضرت سردار اسعد درج فرمودهاند.
__________________________
منبع: زیارتگاهای بختیاری - فریبرز فروتن
تاریخ و فرهنگ ایل بختیاری – اسکندر خان عکاشه
یادداشتهای - حسین چراغیان بختیاری
نظرات شما عزیزان: